جـــام مـي را بـه وصالـــش تمنـا كردم
كه به معراج علي رفتم و ســـودا كردم

من همان ذره ي ِ حــق طلب نا چــيزم
كه به درگاه علي مي روم و خورشـيدم


--------
سودا=عشق ، شور و شوق


برچسب‌ها: سودايي, ذره, امام علي, معراج, اميرالمومنين, شعر آييني, محمدصادق, غلامي, مرادحاصلي, بي نشان,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

از یار تمنایی کن
که در این زندگی یخ زده ی من
بدرخشد
و بتابد خورشید وار
از یار بخواه
تا که قلب خشکیده ی من را بشوید به شرابش
وز عشق طلب کن
که ضمیرش به طرب انگیزد مجنون را
از یار خبر ده
چون درین جمعه نیامد خبری از دل ایام...
  * * *
که گذشت هفته به هفته
در دلم داغ فراوان
که از آن نور درخشان
بدرخشد رخ رخشان

------ -- -- -- ------
جمعه
92/12/9

 


برچسب‌ها: خبر, شعر اييني, امام زمان, امام مهدي, ظهور, بي نشان, محمدصادق, غلامي, مرادحاصلي, نون, و, القلم,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

بي بهانه مي گريم
خانه ي غم هايم آباد است
دلِ من ، منجمد و ظالم گشت

عشق از خانه به مبدا برگشت


اما...
گم شده اي دارم من
افسوس كه از عشق خبري نيست ديگر
نيست ديگر در اين خانه ي مهدوم دلم
هيچ سرخط و نشانه
از آن مهر و صفايِ قديمي

كه به ويرانه مبدل گشته


هست آهي... نيست ماه و هيچ مهتابي
كه در آن صبح جديد
 و در آن صبح سياه
غروبش نم نم بود

بي غم و نسبي بود


***


كه مردم همگان

 بگزاردند          نمازش را
خواندندش          تلقينش را
بردنش             از ياد حديثش را
با خودش برد ، شب ، ماهم را...


برچسب‌ها: دوري از خدا, شعر آييني, سپيد, بي نشان, نون و القلم, گريه, محمدصادق غلامي, مرادحاصلي,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد